ماه و مهتاب
جنگل و صحرا چو خزان میکند از سر نو روح به جان میکند قصه ما هم به خزان میرود دل سفر وصلت جان میکند من از سر مستی و طرب خام شدم با میکده و بتکده همجام شدم دیری نگذشت سر فتادم بر راه از جام دلم خوردم و خوشنام شدم
نوشته شده در یکشنبه 91/6/19ساعت
12:44 عصر توسط علیرضا معتمدی پور نظرات ( ) | |
نوشته شده در یکشنبه 91/6/19ساعت
12:34 عصر توسط علیرضا معتمدی پور نظرات ( ) | |
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |